دختر زرنگ مامان
دخترم،خانوم طلای من این رورا اینقدر درگیر گذر زمان شدم که نمیفهمم چجوری داری بزرگ و بزرگ تر میشی دیگه مثل اون روزای اول تولدت نیست که من هر روز چندین و چند بار میشمردم تا ببینم الان دقیقا چند روزته،الان اگه یه کسی ازم بپرسه چند وقتشه،فقط به گفتن ماه بسنده میکنم و زیاد کاری به روزش ندارم،اینا همش به خاطر کارای شیرینی هست که تو برام انجام میدی. ولی بگم حواسم هست که چه کارایی رو انجام میدی و دقیقا روزش رو یادداشت میکنم: اولین دست زدنت و بای بای کردنت:هفت ماه و سه روزگی اولین چهار دست وپا رفتنت:هفت ماه و شش روزگی!!البته قبل از این هم یکی دو بار میرفتی ولی مداوم نمیتونستی بری که خدا رو شکر دیگه الان میتونی. اولین باری که با دست گرفتن به ...